stubborn love [12]

*کافه برات آشنا نیست ؟
^خیلی آشناست چون بعد دانشگاه همیشه میومدیم اینجا
*پس یادته !
^هیچ وقت اینجا رو یادم نمیره
*منم
به نظر خسته میای!
قبل از اینکه بیای استراحت کردی؟
^اره
به لطف حرفی که پشت تلفن به برادرام زدی استراحت کردم کل کارای خونه رو اونا انجام دادن

* پس کارم درست بوده(با خنده)
^کوک نخند (با حرص)
*باشه باشه

اون روز و یادته که قهر کرده بودی
^کدوم روز؟

* با من سر یه کتاب قهر کرده بودی اومدی اینجا همین که دیدی منو خواستی نادیدم بگیر پات لیز خورد اگه نگرفته
بودمت افتاده بودی

^وای اون روز یادم نیار یادمه با اینکه آشتی کردیم ولی باز تا دوروز نمیتونستم تو چشمات نگاه کنم

*و من هنوز دلیلشو نفهمیدم
^منم

راوی:الیا و کوک خاطرات دوران دانشگاهشونو برای هم یاد آوری کردن و بعد از سفارش دادن و خوردن از کافه امدن بیرون و حرکت کردن سمت برج نامسان

ویو کوک:
بعد از اینکه از کافی‌شاپ امدیم بیرون هر دوتامون مونده بودیم بریم کجا که گفتم بریم برج نامسان چون جایه دیگه ایی بغیر از رودخانه هان و این کافی شاب سراغ نداشتم که فقط برای سه چهار ساعت قرار باشه
پایین برج بدون اینکه الیا بفهمه دوتا قفل گرفتم که وقتی رفتیم بالا برج ازش استفاده کنیم




#Bts
#army
دیدگاه ها (۲)

stubborn love [۱۳]

stubborn love [14]

stubborn love [۱۱]

stubborn love [10]

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط